3 فروردین 1388

امشب قصد نداشتم بنویسم، ولی دوستان منو به سر شوق آوردن!

امشب از عید میگم:

شب عید و سه روز اول عید در سنگان سیتی کشیک هستم، درحالی که سوم فروردین نامزدی پسرخاله مه و طفلکی خودش زنگ زده و کلی سفارش کرده که بیام... 

نمیدونم چطوره که ملت اینا رو میبینن و باز آرزو میکنن جای ما پزشکا بودن!

هنوز کسی رو پیدا نکردم جای خودم بذارم

دیگه نمیدونم چه کار کنم...

رفتن به عروسی پسرخاله کوچولومون هم به ما نیومده!

یعنی باید داغ تمام لذت های دنیا به دلمون بمونه؟!

شب عید هم سنگان سیتی و پای نت خواهم بود،

ولی دعا کنید سوم فروردین جور بشه برم، وگرنه تا آخر عمر روم نمیشه تو روش نگاه کنم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد